توضیحات
جرج میلتون و لنی اسمال دو دوستند که با مهتری در آخور اسبها در اسبداریها روزگار میگذرانند. آرزوی دیرین هر دویشان آن است که روزی جایی را بخرند و در آن خرگوش پرورش دهند. لنی از بچگی از نوازش چیزهای نرم خوشش میآید و زور بازوی بسیاری دارد ولی چندان باهوش نیست و کودن است.
از همین رو دچار دردسر میشود، بویژه هنگامی که زن پسرارباب، کرلی، از او میخواهد تا موهایش را نوازش کند. لنی نخواسته زن بیچاره را میکشد و از ترس میگریزد.
کرلی خشمگین با مردانش در پی یافتن و از پای درآوردن لنی راهی میشود. جرج هم برغم سوگندش برای پشتیبانی از لنی در چنین درگیریهایی به گروه پیوسته در پی لنی راهی میشود..
مبنای این داستان آموختههای زندگی استاینبک دربارهٔ زندگی مردان بی خانمان و دربدر در پی کارگری در اسبدارها است. نام این داستان از سروده رابرت برنز برگرفته شده است.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.