توضیحات
داستان مکس و املی
دیوید زافیر
سگ تکچشمی به نام ناربه نمیتواند تصور کند که یکی مثل او بتواند زمانی عاشق شود. مکس سگیست که که راه خانهاش را گم کرده و از زبالهدانی جایی که «ناربه» زندگی میکند سردرمیآورد. مکس برای ناربه از جای زیبایی میگوید که با آدمها زندگی میکند و ناربه، به امید پیدا کردن جای بهتری برای زندگی، در این راه خطرناک با سگ غریبه همسفر میشود و اینگونه شخصیتهای اصلی داستان مکس و املی در کنار یکدیگر قرار میگیرند. مکس در راه، کابوسی از زمان طاعون میبیند که در آن، با ناربه زوج عاشقی هستند و توسط یک انسان کشته میشوند. آیا آن فقط یک کابوس بود یا مرور خاطرات؟ ناربه در ابتدا با نظر مکس که باور دارد، سرنوشت برای آنها عشق را رقم زده است، مخالفت میکند تا اینکه دیدن یک خواب، ناربه را مردد میسازد و انسانی که در خواب میبیند بر او ظاهر میشود…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.