توضیحات
از خاک برخاسته
بهشاد جهاندارفر
از خاک برخاسته روایت استقامت، صلابت، شجاعت و شکستها و پیروزیهای دختری روستایی به نام نیکوست که در اواخر دوره قاجار زندگی میکند. او که پس از گم شدن برادرش، زندگی او و خانوادهاش تحتالشعاع قرار میگیرد، رهسپار سفری ناخواسته میشود. او در این مسیر، دچار فراز و نشیبهای زیادی میشود و اتفاقات و حوادثی را پشت سر میگذارد که تحمل و تاب آوری آن، برای هر کسی ممکن نخواهد بود.
این رمان روایتی ماندگار از وصلها و جداییها، خشمها و نفرتها و عشق و حسرت است.
زمستان آغاز ماجرا بود…
حکایتی موازی با روایت “از گور برخاسته”
فردا که برادرت اومد، ازش بخواه که هیچ کاری نکنه. نریمان همه جوره از پیش ما رفت. ولی این نبش قبر زخمها رو تازه میکنه. شر میشه. خانوادهت هم شاید فکر کنن که این وسط من کاری کردم. خودت میدونی که من هیچ کوتاهی نکردم و همه جا رو گشتم. اونم چندین و چند بار. این قضاوت دور از انصافه. مخصوصاً نسبت به کسی که همه چیزش رو زیر پا گذاشت. احترام و ثروت خانوادگی، آیندهی روشن و بیدغدغه و خیلی چیزهای دیگه.
نمیگم پشیمونم. اتفاقاً اگه دوباره فرصت زندگی رو به من بدن، باز هم تو رو انتخاب میکنم. چون عاشقت بودم و هستم. و تو بهترینی برای من. من با تو خوشبختترین مرد روی زمینم. بیا این در رو باز کن و یکی از اون لبخند خوشگلات رو بزن که با همونا دلمو بردی. اصلاً نزدی هم نزدی. فقط در رو باز کن که نیکو حتماً ترسیده و فکرای ناجور میکنه. اون فقط ده سالشه. آذر! عزیزم؟! قهر نکن عشق من. آذر! در رو باز کن. لطفاً. دِ لعنتی میگم در رو باز کن.»
…
بهشاد جهاندارفر، شاعر و نویسنده، متولد شهریور 1371 در نوشهر مازندران است و تا به حال رمان های، “از گور برخاسته” و “از خاک برخاسته” از او منتشر شده است.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.