توضیحات
خانه های دوش به دوش
آوا قاسمی
سرمه درست یک روز پس از ازدواج با مرد مورد علاقه اش، ناپدید میشود
پدر و مادر سرمه برای پیدا کردن او به هر دری میزنند و در این جستجو به حقیقت عجیب و هراسناکی در مورد دامادشان پی میبرند.
…
سرمه سرش را که گذاشت روى بالش دوباره صداى زمزمه را شنید. کسى با صداى اندوهگین مىخواند. دوباره ضربان قلبش تند شد از جا برخاست و گوشش را به دیوار چسباند. صدا نامفهوم بود. سرمه سرجایش برگشت.
عجیب این بود که در کنار دیوار، کنار پنجره، روى تخت، فرکانس صدا تغییر نمىکرد و همین موضوع باعث اضطراب و وحشت سرمه مىشد. بدون اینکه به ساعت نگاه کند، مىدانست این زمزمه درست ساعت دوازده آغاز مىشود ولى نمىدانست کى پایان مىیابد.
همیشه بعد از مدت کوتاهى با تمام اضطرابى که داشت به خواب خوش و عمیقى مىرفت. سرمه به شدت دلش مىخواست بفهمد آیا کس دیگرى هم این صدا را مىشنود یا فقط او است که مىتواند این صدا را بشنود. مىترسید موضوع را به مادرش بگوید. اگر این موضوع را به او مىگفت مادرش وحشت مىکرد و حتماً دوباره او را از این مطب به آن مطب مىکشاند.
سرمه دراز کشید تا ضربان قلبش آرام شود.
وحشت سرمه از این بود که خانهاى که صدا از آن مىآمد، خیلى متروکه بود و کسى در آن زندگى نمىکرد. اما نمىدانست این آواز حزنانگیز از کجا به گوش مىرسید. غیر از آن خانه خانهى دیگرى کنار خانهشان نبود.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.