توضیحات
کتاب سالها
نوشته ی ویرجینیا وولف / ترجمه ی الهه نادم / نشر روزگار
کتاب سالها، اثر ویرجینیا وولف، حکایت بیهودگی زندگی یک خانواده و سالهایی غیرقابل تحمل که مملو از درد است. در کتاب سالها، ویرجینیا به واکاوی و درونکاوی دوران سالخوردگی آدمی پرداخته است و میکوشد بیهودگی زندگی انسان را آشکار کند. واقعا داستان «سالها» است. از نگاه ولف یکی از بدترین جنبههای بزرگ شدن این بود که نمیتوانستند با هم درد دل کنند…
…
الینر در حالی که با او دست میداد، لبخند زد و گفت: «شب بخیر.» و همان طور که وارد آن هوای بسیار سرد میشد با اطمینان کامل به خودش گفت این همون مردیه که باید باهاش ازدواج میکردم. او احساسی داشت که قبل از این هرگز تجربه نکرده بود به خودش گفت اما اون بیست سال از من جوونتره و با دختر عموم ازدواج کرده.
او لحظهای از گذر زمان و اتفاقاتی که موقعیتهای زندگیاش را خراب کرده بود آزرده شد و به خودش گفت از همتون بدم میاد و صحنهای جلوی چشمش تصور کرد که مگی و رنی کنار آتش نشسته بودند و با خودش فکر کرد، یه ازدواج سعادتمند و موفق، چیزی که همیشه حس میکردم. یه ازدواج موفق.
الینر همان طور که پشت سر بقیه از آن خیابان کوچک و تاریک پایین میرفت نگاهی به بالا انداخت.
نور مانند پروانههای یک آسیاب بادی، به آرامی در پهنای آسمان پخش شده بود و حرکت میکرد. او به خود گفت حملههوایی! اصلا حملهی هوایی رو یادم رفته بود..
هنوز بررسیای ثبت نشده است.