شهپر کاوه

دختری دختری‌ که عاشق پسری دانشجو شده و با او نامزد کرده، در زمان جنگ نامزدش مفقود می شود. و پس از مدت ها سرگردانی به اجبار خانواده با مردی بد دل که دست بزن دارد ازدواج می کند و ناخواسته صاحب دختری می شود.
در سال آخر جنگ نامزد قبلی اش را تصادفی می بیند، دنبالش می گردد و پیدایش می کند. حالا زن در دو راهی تردید جدا شدن یا ماندن در کنار شوهرش دست و پا می زند. شوهری که کم کم دارد همه چیز را می بیند و‌…
…
در یک سردرگمی بزرگی غوطه ور بودم یک طرف بهرام بود با جنگلی سر سبز و راهی پراز گل های وحشی و زیبا، طرف دیگر شوهرم امیر بود با بیابانی لم یزرع وکویری، با گرمایی جانسوز که هر لحظه در آن می مردم و زنده می شدم.
هنوز خاکستر عشق بهرام در وجودم نیمه جان بود و حسش می کردم، با دیدنش نسیم بهشتی زیر پوست تنم رفته و داشت این خاکستر دوباره جان می گرفت. باید آبی روی این خاکستر عشقم می ریختم. اسماعیلم را باید زودتر از این ها سر می بریدم. باید خودم را از این دوگانگی رها می کردم.

…