توضیحات
مردم مشوش
فردریک بکمن
ترجمه زهرا چفلکی
سارقی که سارق نیست، وارد بانکی می شود که بانک نیست و بعد روزگار جوری او را می چرخاند که مجبور می شود گروگان گیر بشود.
صبح روز قبل از سال نو، سارقی هشت نفر را گروگان می گیرد.
زن و شوهری که معلوم نیست چه مرگشان است، دو دوست که هرگز با هم کنار نمی آیند، زنی که ثروتمند است اما به طرز مرموزی در یک آپارتمان به درد نخور ول می چرخد، پیرزنی که از هیچ چیز باکی ندارد، مشاور املاکی که در خنگی روی دست همه زده است و خرگوش.
هشت گروگان، دو پلیس، یک سارق و چندین زندگی با پیچیدگی ها و اسراری تاریک.
خیانت، اعتماد، بازدید آپارتمان.
این داستان، قصه ی احمق هاست، حاضرید قصه ی احمق ها را بخوانید؟
…
فردریک بکمن، پرفروشترین نویسندهی سوئدی است که بیشتر با شهر خرسها و مردی به نام اوه او را میشناسیم. بکمن استاد نوشتن روایتهای لذت بخش، بابصیرت، روحانگیز و شخصیت محور است. در کتاب مردم مشوش، برخلاف اوه، هیچ شخصیتی از همان اول داستان دوستداشتنی یا حتی بدعنق و بینمک نیست.
سال 1973 بعد از جریان گروگانگیری حقیقی در استکهلم، چهار کارمند بانکی که گروگان گرفته شدند، برای گروگانگیر خودشان دل میسوزاندند و از آنجا اسم سندرم استکهلم روی آنها ماند. بکمن در این کتاب این مفهوم را بسط و گسترش داد. نشانمان داد تشویشهای همیشهی زندگی، تلاشهای روزمره و تصمیماتمان چطور روی بقیه تأثیر میگذارد.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.