توضیحات
سقوط رمانی است فلسفی که از زبان ژان باتیست کلمانس (=یحیای تعمیددهندهٔ نداکننده) که وکیل بوده و اینک خود را «قاضی توبهکار» میخواند روایت میشود. او داستان زندگیاش را برای غریبهای اعتراف میکند. ژان باتیست کلمانس در رستورانی به نام «مکزیکو سیتی» با غریبهای – که در اصل خواننده کتاب است- آشنا میشود و داستان زندگی اش را برای او بازگو میکند. ژان باتیست تعریف میکند که وکیلی تراز اول در پاریس بوده و زندگی بسیار موفقی داشته است. اما شبی که در حال گذشتن از پلی در پاریس بوده، زنی را میبیند که بصورتی غیرعادی به لبههای پل نزدیک شده است. ژان باتیست با بیتوجهی از کنار زن میگذرد. بعد از چند قدم، صدای برخورد شیئی با آب را میشنود، اما -برخلاف تمامی ارزشهایی که خود، ظاهراً، در طول اعترافاتش به آنها پایبندی نشان میدهد- هیج کاری نمیکند. این اتفاق بر زندگی موفق او -به عنوان وکیل- تأثیر بسزایی میگذارد. ژان پل سارتر فیلسوف اگزیستانسیالیست معاصر این رمان را «زیباترین و فهمناشدهترین» کتاب کامو میخواند.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.