توضیحات
پیاده روهای ناهموار
نازیلا نوبهاری
مانلی دختری است که پدر و مادرش در زمان کودکی او به خاطر ناسازگاریهای زیاد از هم جدا شدهاند. مانلی با پدربزرگش زندگی میکند در حالی که یک سوال بزرگ همیشه در ذهنش است. او میخواهد بداند که دقیقا کیست و چرا پدر و مادرش رهایش کردند؟ به دانشگاه میرود و ادبیات و فلسفه میخواند، عاشق علوم ماورایی میشود و تلاش میکند تا ترس و عشق را در زندگی بشناسد پس از بازگشت از سفری به شرق دور که همیشه آرزویش را داشت، با جوانی به نام حامد که دو سال از خودش کوچکتر است ازدواج میکند. غافل از آنکه پسر دیگری به نام رامین که قبلا او را میشناخته، از این ازدواج به شدت عصبی شده و نقشههای شومی برایش کشیده است. یک روز چند نفر به عنوان مامور، مانلی را دستگیر میکنند و در حالی که باردار بوده او را به بازداشتگاهی متروکه میبرند و…
…
مانلی در تاریکی اتاقک نفرتانگیز، به پهلو روی زمین خوابید و مثل جنینی که تا چند ساعت قبل در درونش نفس میکشید چمبرک زد و به خواب رفت.
انگار داشت خواب میدید… اما نه! صدای زنگ تلفن بود که داشت مغزش را سوراخ میکرد. از زیر پتو دستش را بیرون آورد و کورمال کورمال بهدنبال گوشی تلفن گشت.
– الو…
– خوابیدی؟
هنوز بررسیای ثبت نشده است.