توضیحات
خلجان
مجموعه داستان ایرانی
غزاله ( فخری ) بزرگ زاده
برایم از شیرینیهای خانگیاش میآورد و میگوید: « بخور دختر جان خودم درست کردم… قدیم ندیمها بچه که بودی خیلی از این شیرینیها دوست داشتی… »
لبخند نجیبانهای پهنای صورتم را پُر میکند و با طمأنیه یک تکه از شیرینیها را برمیدارم و آرام آرام مزهمزه میکنم و با حرارت میگویم: « به به خیلی خوشمزه است… طعمش با قدیم مو نمیزند… فرقی نکرده… »
لبخندی متواضعانه چهرهی پرآژنگش را پُر میکند. خنده میان خطوط صورتش گُم شده است و میگوید: ….
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.