توضیحات
هیچ جایی ها
هدیه رضایی
با هم که تنها شدیم، آخرین پک را به سیگارش زد و پرسید:
– میخوام خاموشش کنم، چی شد؟
اولتیماتومها هم رنگ عادتهای روزمره را به خودشان میگیرند. رنگ سن و سال آدمها، تواناییهایشان. هیچ جای دنیا، ترساندن یک آدم بزرگ از لولوی پشت شیشهها، جواب نمیدهد. و یا تهدید یک کودک به از دست دادن اموالش. این بار، فرصت تهدیدآمیز پدر بزرگ به اندازهزمانی بود که صرف کشیدن یک نخ سیگار شد.
جواب دادم: نه.
طوری که انگار حرف من را نشنیده، حرفش را ادامه داد: من از سر تا ته همه چیز و خبر دارم. نه فقط تو این مورد، تو همه چیز.
دروغ میگفت. به عمرش نه چیز قابلی دیده، نه جای دوری رفته و نه کار مهمی کرده. جز جمع کردن پولها و سکههایش توی یک صندوق و به چنگ آوردن پسرش که فکر میکرد مادر من تصاحبش کرده. آن قدر که وقتی پسرش را در گور گذاشت، به نظرم آمد نفس راحتی کشید که دیگر دست مادرم و یا هیچ زن دیگری به او نمیرسد.
انگار که مادربزرگ و او، هم قسم بودند که یکی یکدانهشان را تا ابد برای خودشان حفظ کنند.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.