توضیحات
آبنبات تلخ
مهری حیدر زاده
گُلی زندگی پر تنشی دارد؛ زندگیای که در آن پدر و مادرش مدام در حال بحث و جدل هستند. پدر گُلی عشقی غیر از همسرش را در دل دارد که این مسئله مادر گُلی را هم نگران میکند تا اینکه یک روز مادر گُلی خانه را ترک میکند…
گُلی به همراه پدرش که دارایی و کارش را به دلایلی از دست داده، در خانهای اجارهای زندگی میکنند. زمانی که مادر گُلی خانه را ترک میکند، عمه گُلی به خانه آنها میآید و این بار زندگی روی خوش به او و پدرش نشان میدهد. گُلی با تلاش بسیار در دانشگاه تهران پذیرفته و راهی دانشگاه میشود تا از دنیای جدیدی که پیش رویش است، استقبال کند.
…
کسی که تموم وابستگیهاشو قطع کرده و خلق زحمتکش همه چیزش باشه! اما خب کار ساده ی نیس “قطار را نگاه کرد. یاد پدرش افتاد. همیشه قبل از حرکت قطار گلی را بر شانه مینشاند و در سالن انتظار برای یافتن آب نبات، آدامس به این طرف و آن طرف میبرد. حالا پدرش در چه حالی بود؟ قلبش فشرده شد. “حالش خوب است؟ اگر مریض شود؟ اگر ناراحتی پیدا کند؟ چه کسی از او مراقبت می کند؟ ”همیشه از هجوم این تفکرات حالت خفقان پیدا میکرد. سرش به دوران افتاد. به دیوار لبهی پل تکیه داد. عرق داغی بر پیشانیش نشست.
به خودش گفت: “بدبخت! خرده بورژوا! این خصلتها عین کنه بهت چسبیده. تا کی می خوای بگی، پدرم! مادرم! خونهم! زندگیم! تا کی می خوای اجازه بدی عواطف غیر پرولتری تورو تسخیر کنه! به خودت نیگا کن!”
…
مهری حیدرزاده از نویسندگان حرفه ای در زمینه ی رمان است و نوشتن را به طور حرفه ای از سال 1370 شروع کرد و تا کنون رمانهای پر مخاطب و موفقی منتشر کرده است.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.