توضیحات
از گور برخاسته
بهشاد جهاندارفر
از گور برخاسته روایت شکستها و از نو برخاستنهای پسری گریخته از دامان فرشتهی مرگ است که در اواخر دورهی قاجار زندگی میکند. او که دچار فراموشی شده، با سؤالهای زیادی از گذشته و فرار از آیندهای ترسناک و هویتش، به جلو پیش میرود تا سرنوشتش را با دستان خودش رقم بزند.
او در این راه با چالشها و فراز و نشیبها، وصلها و جداییها و خشم و نفرتهایی رو به رو میشود که هر کسی را از ادامه دادن منصرف میکند.
زمستان آغاز ماجرا بود…
حکایتی موازی با روایت “از خاک برخاسته”
«یکی از دوستان قدیمی من خوابی دیده. خوابی که به گفتهی خودش واقعیت داره. چون مثل روز براش روشن بود. بگذریم. اون خواب دیده که پسری در این روستا گمشده، پدری در بند شده و مادری فوت کرده و دختری آوارهی دشت و بیابون شده.»
مو به تن راتا راست شد. تمام داستان گم شدن نریمان در جلوی دیدگانش به نمایش درآمد. داستانی که فراموش شده بود و عذاب وجدانی که مدتی بود که کمتر او را آزار میداد. حال او بود که رعشه بر اندامش افتاده بود، حال او بود که قالب تهی کرده بود و حال او بود که آرزو میکرد، کاش به واقع مرده بود.
سالار ادامه داد «دروغ و پنهانکاری باعث تکه پاره شدن این خانواده شده. ولی اون پسر که همه یقین داشتن مرده، توسط دوست من نجات پیدا کرده و بزرگ شده.»
…
بهشاد جهاندارفر، شاعر و نویسنده، متولد شهریور 1371 در نوشهر مازندران است و تا به حال رمان های، “از گور برخاسته” و “از خاک برخاسته” از او منتشر شده است.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.